همینجوری ک دارم به منشیم اخرین سفارشاتم رو میکنم واسه این چن مدت نبودنم گوشیم زنگ میخوره.سریع به حرفم خاتمه میدم ،تا اون بنده خدا پشت تلفن زیاد منتظر نمونه و طبق معمول بدون اینکه نگاه کنم کی زنگ زده میگم : 

+بفرمایین؟!

_سلام جان جانانم خسته نباشی

+مرسی عشقم تو هم خسته نباشی

_باشیوادولانیم مارالیم 

+خدا نکنه

_عزیزم، دلارام رو از مهد اوردم خونه تو هم زودتر کار هات رو توی مطب تموم کن تا ب پرواز برسیم

+چشم عاقایی،همین الان از مطب زدم بیرون تا نیم ساعت دیگه خونه هستم 

_2 تا طلبت ،مراقب خودت باش

+خخخخخخخ،چشم

_شد 4تا 

+دوستت دارم بهترینم .فعلن

_من بیشتر .میبینمت

قبل از اینکه بخوام ماشین رو روشن کنم خدارو شکر میکنم بخاطر وجود دو تا موجود دوست داشتنی زندگیم و تمام نعمت های ک بهم داده 

و برای بار هزارم میگم ارزشش رو داشت اون همه سختی و دوری .مرسی خداجونم ک همیشه هوامو داری

اسفند ماه سال 1411 /تبریز

.

.

.ممنونم از اجی ارام و لبخند واسه دعوت ب این چالش جالب

و منم از تمام افرادی ک این پست رو میخونن دعوت میکنم ک  توی چالش شرکت کنن 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها